آقا سید مهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود. شبی دزدی وارد منزلش می شود ، همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود ، آقا سید مهدی بیدار وی شود ، با کمال خونسردی به او می گوید : می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید : می خواهم آن را بفروشم. آقا سید مهدی می گوید : اگر بفروشی ، آن را از تو خوب نمی خرند ، من آن را به تو مباح کردم ، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد ، بگو : من را سید مهدی فرستاده ، آن را بفروش و برو کاسب شو!   بعدا دیدند همان شخص اهل عبادت و تقوا شده ، و از همان فرش  کاسبی و مغازه راه انداخته است. 

--------------------------------

در زمان طاغوت ، یک شب آقا سید مهدی قوام در بالا شهر تهران منبری می رود ، به ایشان پاکتی پر از پول می دهند. در حال رفتن به منزل ، در مسیر یک زنی را می بیند ، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است! آقا سید مهدی به یک پیرمرد می گوید : برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل می کند و می گوید : وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید ، آقا سید مهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید : احتیاج دارم ، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید : این پول مال امام حسین (ع) است ، من هم نمی دانم چقدر است ، تا این پول داری ، از خانه بیرون نیا! مدتی از این قضیه می گذرد ، سید مشرف می شود کربلا. در آنجا زنی بسیار محجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید : زنم می می خواهد سلامی به شما عرض کند! آن زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید : آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید. ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت ، من آدم شدم.

*************************

منبع :

تلتکست شبکه 2 ، مورخه 30/11/93

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

: مرتبه

موضوع : <-PostCategory->
ارسال شده توسط علی چنگیزیان در تاریخ جمعه 1 اسفند 1393برچسب:,

|